محل تبلیغات شما

 

سلام و درود خدا به تو که حوصله میکنی و این نوشته نامه منو میخونی .شاید این اخرین پست وبم باشه و شروع دلتنگی های من برای تو که شاید دیگه نتونم باشم .د

نمی‌دانم اسمت چیست. یا الآن کجا هستی.اما میدانم حتما سرت خیلی شلوغ است. تو هم مانندِ دیگر دختران، احتمالا به دنبال موفقیتی.داری درس می‌خوانی شاید. نمی‌دانم چقدر می‌فهمی، اما می‌دانم سوادت خیلی بالاست. شایددر تلاش برای رفتن به دانشگاه مورد علاقه‌ات هستی و یا به دانشگاه و مدرکِ بالاتر فکرمی‌کنی.

میدانم که سرت خیلی شلوغ است! حسابیداری درس می‌خوانی. اما لابه‌لایِ ورق زدنِ جزوه‌‌هایت، فرصتی که پیدا شد، وصیت منرا هم بخوان. شاید درسی هم باشد که فراموش کرده باشی، شاید واحدی هم باشد که نگذرانده،یا کتابی که نخوانده‌ باشی.

همینطور که در انتظارِ شاهزاده‌ی زیبایت،سوار بر اسب سفیدی، لطفا کمی هم به من وقت بده.

از اینکه تو را خواهر” خطاب کردم و می‌کنم،ببخش. با خودم فکر کردم بگویم: دوستم؟  دوستی‌هایِما آدم‌ها، تا” دارد اما. هر کسی تا جایی با آدم دوست می‌ماند. تا کجایش مهم نیست،جایی اما تمام می‌شود. همیشه یک وقتی می‌آید که دوست بودن‌مان، و دوست‌داشتن‌مان، دیگربرایشان سودی نداشته باشد. به ضررشان که شد، تمام می‌کنند. و گذشته از این، خواهر باخودش، صمیمانه‌ترین معنایِ دوست بودن و دوست‌داشتن را دارد. دوست داشتنی که هیچ‌وقتتا” ندارد.

 

خواهرم!

هیچ‌گاه غرق در روزمرگی‌های خودت نشو. گاهیلازم است، سر از جزوه‌هایت برداری، و اجازه ندهی روزمرگیِ دنیا تو را به سمتی ببردکه دیگران می‌خواهند. ببین از مدرک بالاتر چه می‌خواهی، از جایگاه بالاتر، از پول واحترام بیشتر. همینکه تحسین دیگران را داشته باشی و برایت دست تکان دهند و تو بر خودببالی و لبخند‌های مصنوعی بگیری و تحویل‌شان بدهی، کافیست؟!خواهرم، هر چه طبلی تو خالیتر باشد، صدایِ بیشتری را به گوش می‌رساند. صدایِ بیشتر و توجهِ بیشتر آدم‌ها، می‌تواندنشانی از تهی بودن باشد. آدم‌ها، صدایی را دوست دارند که بلند تر باشد، حتی اگر گوش‌خراش.طبلی نباش که صدایت برود تا دوردست‌ها. نوایی باش، آهنگین، که آوازه‌ی زیبایی‌اش، همهرا به پشتِ دربِ خانه‌ات بکشاند، از آن دوردست‌ها.نه که از مسیرت منصرف شوی، تا می‌توانییاد بگیر. به جز درس، همیشه کتاب بخوان. تعدادِ کتاب‌هایی که خوانده‌ای و اینکه اسمچندتا نویسنده را می‌دانی و فلان کتاب را چه کسی نوشته و کدامشان نویسنده‌ی محبوب توست،فقط به دردِ پُز دادن می‌خورد. واژه‌هایش را مثلِ یک سوپ سر بکش و با جانت درآمیز.بدان یک کتاب، حتی فقط یک جمله‌ی یک کتاب، می‌تواند زندگی‌ات را برای همیشه تغییر دهد.درکنارش اما، درس‌های بزرگ‌تری از زندگی را بیاموز و هیچوقت این را فدایِ آن یکی نکن.و همواره به یاد داشته باش، که بزرگ‌ترین آدم‌هایی که زمینِ ما به خود دیده، تحصیلاتنداشتند. گاهی، خواندن و نوشتن هم نمی‌دانستند. و هیچ‌وقت فراموش نکن، بزرگ‌ترین درس‌هایزندگی، نه در کتابی نوشته می‌شود و نه در دانشگاهی تدریس.

 

 خواهرِ شادی‌هایِ بی دلیل!

تا می‌توانی تجربه کن. اما یادت باشد، دربعضی کارها، هیچ راه برگشتی نیست. حواست باشد، که نه محافظه کار و ترسو باشی، و نهبی‌محابا دل به دریا بزنی.گاهی با صدای بلند بخند. پاهایت را در حوضِ یک پارک فرو کنو بگذار این‌بار، بوسه‌ی ماهی‌ها، پاهایت را غلغلک بدهد. نترس از نگاهِ آنانی که بلندخندیدن، نجابتت را در نگاهشان بخشکاند. دشمنانِ شادی و خنده، نجابتت را در اسارتت می‌دانند.اسیرِ باورهای هیچکس نشو و همانگونه باش که باورش داری.نجیب باش! و نجیبانه بخند وشادی کن. تو را به خدا، اینقدر از چشمانت ماتم و اندوه نبارد… گاهی هم لباس های رنگیبپوش. نقاشیِ دنیا را ببین، بال‌های پروانه‌ها را، رنگین‌کمانی را که باران آورده…خدا، رنگ‌ها را دوست دارد.

خواهرِ تمامِ خوبی‌ها!

لباست را تنها صدفی بدان که مرواریدی همچوتو را در بر گرفته است، نه بیشتر و نه کمتر. اسیرِ لباس نباش، تنگ کردنِ دکمه‌ی بلوزت،فقط قفست را تنگ‌تر می‌کند و روحت را اسیرتر. برای آزادی‌ات، روسری‌ات را عقب می‌زنیو باز بیشتر اسیرِ جسمت می‌شوی… و هیچ‌وقت هم فکر نکن، که سانت‌های بیشترِ لباسِ تو،نشانه‌ی پاکی و نجابتِ بیش‌ترِ توست. همانقدر بپوش که پوشیده باشی. نه کمتر و نه بیشتر.نجابتِ تو، چشم‌ها و قلبِ نجیبِ توست. لباسِ تو، تو را از قفسِ جسم می‌رهاند.

 

گاهی به سوراخ‌های جورابت بخند و باز پایتکن. گاهی دست هایت را باز کن و بی‌هدف، رویِ لبه‌ی جدول قدم بزن. بی آنکه به مقصد بیاندیشی.باران که بارید، خیس شو. چتری از باران بساز، و بخند به نگاه‌های متعجب آدم‌هایی کهزیرِ سایه بان پناه گرفته‌اند. بخند به چترِ بارانی‌ات! گاهی در خلوتِ خودت، برایِخودت آرایش کن. گوشواره‌ی آویز گوش‌ات کن و به قیافه‌ی خودت از ته دل بخند. و خودترا بی‌دلیل دوست بدار. گاهی هم، نه برایِ دیگران، که برایِ خودت، زیبا باش.


خواهرِ آزادم!

اگر به تو می گویند ضعیفه، اگر ضعیف و وابستهمی‌خوانندت، فقط بدان، تو خودت، در قالبِ دختری به قدمتِ تاریخ، مسببِ تمامِ این بی‌عدالتی‌هاهستی. از خودت شروع کن، نه از من… شاید اینگونه، من هم تغییر کنم. من هم تغییر خواهمکرد، اگر تو نیز همیشه به یک مرد، به چشمِ یک دیوار ننگری. گاهی خودت باید تکیه‌گاه باشی… همانطور که روزی تکیه‌گاه فرزندانت خواهیشد. گاهی، تو، تکیه‌گاهِ مردت باش… گاهی هم بگذار او، روی شانه‌هایت گریه کند. گاهیهم تو آرامشش‌اش باش. چه اشکالی دارد؟ گاهی هم تو مرد باش. گاهی تو برای آشتی پیش‌قدمشو. گاهی تو اول ببخش. گاهی تو اول سلام کن. گاهی یک مرد، با تمامِ مردانگی‌اش، همچونیک کودک، به تکیه گاهِ محکمِ تو نیاز دارد. گاهی هم، تو مردِ مردت باش.

گاهی تو انتخاب کن. همیشه که نباید انتخابشوی. این را تو همیشه خواستی، که همیشه، این تو باشی، که انتخاب می‌شوی. تو بودی کهدر گوش‌ات خواندند که انتخاب کردن برایت کسرِ شان است، و با انتخاب شدن عزیزتر خواهی‌شد.گاهی هم تو با تمامِ ظرافتِ نه‌ات، مردت را مهمان کن. تو حساب کن. اینگونه، او همخود را مردِ زندگی‌ات خواهد یافت، و نه پدری برایِ تکیه دادنِ تو! این‌گونه، عزیزتری…گاهی، تو اول بخواه، تو اول مهر بورز، تو اول بساز.

هرگز، خود را به صفرهای سکه‌هایِ مهریه‌اتنفروش… مهریه‌ی تو، نه تعدادِ سکه‌های مردت، که تعدادِ قطره‌هایِ اشک‌ِ شوقِ اوست.که مهرِ تو، به تعدادِ لبخند‌هایی‌ست که بر لبانت می‌نشاند. یک‌بار هم تو مردِ مردتباش، تو فکرِ مردت باش…

هزینه‌ی اضافیِ عروسی‌ات را پس اندازِ زندگی‌تانکن. گیریم مهمان‌ها در قصرِ شانزلیزه یک شب هم بهشان خوش گذشت، شب‌های باقیِ عمرت اما،فکر کردن به هزینه‌ها، در او جایی برای فکر کردن به تو باقی نمی‌گذارد! تو هم از انتظاراتتکم کن و هم‌پایِ مردت، کمی از بارِ زندگی را بر دوش بگیر. و آن‌وقت بیا و از برابریِمرد و زن حرف بزن!

 

خواهرِ عشق های جاودانه!

آدم‌ها را نه از آنچه می‌خواهند ببینی،بلکه از آن‌چیزی بشناس که نمی‌خواهند تو به آن پی ببری. چگونه به چشم‌هایت اعتماد می‌کنی؟وقتی آسمان را با چشمانت، آبی می‌بینی، و میدانی آبی نیست. و وقتی آبِ دریا را آبیرنگ می‌کنی و می‌دانی، مشتی از آن آب که برداری، آب، بی‌رنگ است.

بهترین چیز‌هایِ دنیا نه دیدنی هستند ونه شنیدنی. واقعی‌ترین دوستت دارم‌ها، هیچ‌وقت به زبان آورده نمی‌شوند. حقیقی‌تریناحساس‌ها، در پنهان‌ترین پستویِ قلبِ آدم‌ها پنهان است، همچون یک گنج. و اگر در جست‌وجویِگنجی، بدان که، عظیم‌ترین گنج‌ها نه در قصرهای باشکوه، که در خراب‌ترینِ خرابه‌ها مدفوناست. همیشه قصرها اولین جایی هستند که غارت می‌شوند. قصرهایِ زیبا، یا پیش از این غارتشده‌اند، یا غارت خواهند شد. گاهی، حقیقتی را از پشتِ ناگفته‌ها دریاب.

 

خواهرِ مهربانی‌های بی‌دلیل!

ستاره‌ی کم نورِ آسمان را ببین… هیچ چشمیخیره به آن نمی‌نگرد. تمامِ چشم‌ها خیره به آن ستاره‌ی پر نوری‌ست، که برایشان چشمکمی‌زند! انگار یادشان رفته، کم‌نوریِ یک ستاره، نه از کوچکیِ آن، که گاهی از فاصله‌یزیادِ آن‌هاست. و آن‌ها، تا آن ستاره‌ی نجیب، میلیاردها سالِ نوری، فاصله کم دارند!وقتی که برسند، خواهند فهمید، که خورشیدِ آدم‌ها، تنها، نزدیک‌ترین ستاره است. و نهبزرگ‌ترین. تو محدود به نزدیک‌ترین‌ها نیستی. تو محکومبه اطرافیان نیستی. گاهی برای رسیدن به ستاره‌ات، میلیاردها سالِ نوری را طی کن… حرکتکن! تو یک انسانی. نه یک درخت!

 

خواهرِ دوست‌داشتنی!

تو برای تنها بودن آفریده نشده‌ای، تنهایی‌اترا اما دوست بدار. و هیچ‌گاه تنهایی‌ات را ارزان نفروش… پیش‌فروش‌اش نکن، فصل‌اش کهبرسد، به قیمت می‌خرند. و بدان، شیشه‌ها، هر چه ناپاک‌تر باشند، بهتر دیده می‌شوند.و شیشه‌های پاک، اصلا به چشم نمی‌آیند.

 

خواهرِ شیرین‌ام!

آنکه تو را دوست دارد، عطشی برای لمسِ تنتندارد و لمسِ تنِ تو، هیچ ربطی به دوست داشتن. جسم‌ات را به آغوشِ مردی بسپار، که قلبشرا به آغوشِ تو سپرده باشد.هیچ‌وقت به زیبایی‌ات مغرور نشو، همیشه گرگ‌ها در کمینِزیباترین‌ طعمه‌ها هستند. معمولا، معمولی‌ها خوشبخت ترند. فراموش نکن، هر کسی می‌توانندببینند تو چه به نظر می‌آیی، ولی تعداد کمی می‌دانند تو واقعا چه کسی هستی. کسی رادوست بدار، که تو را نه بخاطرِ آنچه به نظر می‌آیی، که برایِ آنچه به نظر نمی‌آیی،دوست بدارد.


حرف آخر

خواهرم، می‌دانم که چیزِ زیادی نمی‌دانم، حرف‌هایم را، تنها، نشانی از آن بدان، که با تمامِ نفهمی‌هایم، دوستتدارم.و در تاریک‌ترین لحظه‌هایِ تنهایی‌ات، همیشه به یاد داشتهباش که اگر هیچ‌کس نیست، خدا که هست…خدا که هست . خداکه هست

و اینک با دلی مملو ازغم وامیدوار به فضلصاحب کرم ؛دست به دعا بر می دارم که تورا که هم مادری وهم خواهر؛ درپناه خویش مصونومحفوظ بدارد .روزگارت را شاد وقدمهایت را استوار وبعد از این واژه غم بی معناترینکلمه در زندگانیت باشد ونهال سبز امید در زندگیت جوانه زند ورشد نماید ودرختی تنومندومثمر ثمر گردد.

(آمین یا رب العالمین)

 

 

و همیشه‌ی همیشه، مراقب خودت باش.

– تقدیم به تمامِ دختران و نِ سرزمینم.و برایِ فردایی، که در کنارِ هم، و از جنسِ آدم، هم‌جنس باشیم.

 

به تلخــــــی جدایـــــــــــــی...

یه متن کوتاه ، اما برای تو ..

دلنوشته یهویی...حال و هوای غریب...

تو ,گاهی ,هم ,یک ,کن ,دوست ,را به ,تو را ,و نه ,تو اول ,گاهی هم

مشخصات

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

زندان خاطرات ! roebiscibogg leapasava Seyed Mahdi Rafougar giepocvafi provexrana اندروید کلوب Game NewS گلچین خدابنده لو- حاج مجتبی خدابنده لو همدانی ✿☼✿☼► گرفته یاریم◄☼✿☼✿